بروز رسانی اسفند ۲۳ام, ۱۳۹۹ ۶:۵۶ بعد از ظهر
اردیبهشت ۰۶, ۱۳۹۵ admin مقالات 0
نظریه شناختی بک
مـدل شناختی بک، با کار روی افراد افسرده شروع و پس بهبقیه اختلالات شبیه اضطراب ، اختلالات شخصیت ی و اعتیاد گسترش داده شد.
مشاوره آنلاین
مشاوره خانواده,مشاوره ازدواج,مشاوره آنلاین
یکی از ویژگیها بارز مدل شناختبهبود ی بک، ایجاد پیوند محکم بین دو زمینه بالینی پژوهشی بود و نیز پیوندمیل کردن بنیان نظری مدل شناختبهبود ی با بعضی از نگرشهای پردازش اطلاعات، ظرفیتهای نو ی در آن به وجود آورد. مصرف از سازههای نظری مهم کارسازی مانند طرحواره، سوگیری، فرضیهآزمایی، تحریف، افکار – آیند و غیره، تبیین برخي از مکانیسمهای شناختی در افسردگی و اضطراب را آسان تر ساخت. مد بک، به ویژه از این نظر حایز ارزش است که پژوهشهای وسیع ای را دامن زده یافتههای حاصل از این پژوهشها نه فقط پالایشهایی در پارهای از مفهوم ها مهم شناختبهبود ی پدید آوردند، بلکه مکانیسمهای احتمـا لی ی را در فرایند بهبود ارایه دادند که گاه با مکانیسمهای توصیه ی در شناختبهبود ی، در مقام تعارض قرار میگرفتند. با این همه، این مدل هنوز یکی از کارآمدترین مـدل ها در مورد تغییر رفتار و برداشت فرد از رویدادهاست. به ویژه ارزش ی که در آن به جنبههای رفتاری و عملی(به شکل تکلیف خانگی، یادداشت برداری و…) در ارزیابی و بهبود داده میشود سازمانبندی مناسبی که در طراحی و اجرای پروگرام بهبود ی در آن وجود دارد، در گسترش قابلیت فرد دی آن در افراد مختلف متناسب با شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی، تاثیر داشته است(هاوتون، کیت و دیگران ؛ ۱۳۸۲)
مدل بک از دو بخش تشکیل شده است:
۱٫ ساختارشناختی یا طرحواره(schema)
۲٫ پردازششناختی.
ساختارشناختی جمله از، مجموعه مفاهیم تحت عنوان دانش عمومی در مورد حوادث، اعمال یا اشیاء که حاصل تجربیات قدیم است میباشد. ساختارشناختی نقش اصلی را در غربال کردن، رمزگردانی، سازماندهی ذخیرهسازی بازخوانی اطلاعات دارد. اطلاعاتی که با طرحوارههای موجود سازگار باشند به دقت رمزگذاری میشوند در حالی که اطلاعات ناسازگار یا مغایر با طرحوارهها فراموش میشوند. ی که شخص با موفق یت ویِژگزینشه روبرو میشود، طرحواره مربوط به محرک فعال خواهد شد. فرق های فردی در الگوهای پردازش به فرق در طرحوارههای فعال در نظام شناختی مربوط میشوند. جهت مثال، بک بیان می دارد که، بیماران افسرده دارای طرحواره “افسرده گون” می باشند که با پرازش اطلاعات در ابعاد بد که مربوط به شکست از دست دادن است معین میشوند و این در حالی است که بیماران مضطرب با طرحواره خطر توصیف میگردند که با پردازش اطلاعات در یک فضای حاکی از تهدید خطر فعال میشوند.
جزء دوم نظریه شناختبهبود ی بک، پردازششناختی است. وقتی که نظام شناختی با خوب یت یا محرک روبرو میشود، پردازش اطلاعات اتوماتیک برای انتخاب ، تفسیر و بررسی محرک به کار میافتد. همان گونه که بک و امری اصرار دارند عمدهترین معین ه اختلالاتی شبیه اضطراب افسردگی، ماهیت پردازششناختی است. به جمله دیگر پردازش اطلاعات خاصی، اندیشه ات اتوماتیک بد را سبب میشود(مرادی، علیرضا،۱۳۸۰) .
نظر زیربنایی الگوی شناختی این است که رویدادهای ذهنی(یعنی انتظارها، اعتقادها، خاطرات و …) میتوانند علت رفتار باشند. چنانچه این رویدادهای ذهنی تغییر کنند، تغییر رفتار در پی آن خواهد بود. بهبود گر شناختی با این اعتقاد، علت یا سببشناسی اختلالات روانی را در رویدادهای ذهنی آشفته جستجو میکند. جهت مثال؛ چنانچه کسی افسرده باشد، بهبود گر شناختی، علت افسردگی او را در اعتقادات یا افکار او میجوید. شاید او معتقد باشد کنترلی بر رویدادهای زندگیاش ندارد. بهبود موفق یتآمیز جهت این اختلالات، تغییر دادن این افکار است. برای این که بفهمیم بهبود گر شناختی چه کاری انجام میدهد، به مثال زیر توجه بکنید : دو شخص مهارتهای سخنرانی یافرادی دارند اما یکی از آنها زمان سخنرانی در جمع مضطرب است دیگری از عهده این کار برمیآید. چنانچه سخنران مضطرب وقت ی که میبیند تعدادی از شنوندگان سالن را ترک میگویند به طور فزایندهای افسرده شود چه پیش میآید؟ شاید او به سخنرانی و خودش برچسب شکست زده، یا از آن بدتر اصلا حاضر نشود در مقابل شنوندهای حرف نماید . بهبود گر شناختی جهت او چه میکند؟ از آنجا که بهبود گر شناختی عمدتا با باورها افکار شخص سروکار دارد، به نقد آنها خواهد پرداخت. او با پی بردن به این مساله که سخنران فکر میکند شنوندگان را کسل میکند، دو فرضیه را دنبال میکند. فرضیه اول این که سخنران کسل کننده است، که چنانچه در جریان بهبود ، بهبود گر متذکر شود سخنرانیهای قبلی شخص با استقبال مواجه شده نتیجه میگیرد این فرضیه غلط است. فرضیه دوم این است که، افکار سخنران واقعیت را تحریف میکنند. سخنران با تمرکز بر یک رویداد، شواهد بد را انتخاب میکند. در اینجا بهبود گر تذکر مراجع را به شواهد مخالف جلب میکند. این که او سابقه سخنرانی بهتر ی داشته، تعداد کمی سالن را ترک کرده اند و… وظیفه بهبود گر بیرون کشیدن تمام افکار بد تحریف شده مواجه کردن مراجع با شواهد مخالف است پس به او یاری میکند تا این افکار را تغییر دهد(روزنهان، دیویدال. سلیگمن، مارتین.ای.پی۱۳۷۹).
بهبود
شناختبهبود ی عبارتست از حل منظم ساختمند مساله. محدودیت زمانی دارد و به ندرت بیش از ۳۰ جلسه طول میکشد. جهت هر جلسه دستور کار تهیه و تولید میشود. بک معتقد است، بهبود گر باید با گرمی خلوص با مراجع همـدل ی نماید . همچنین بهبود گر می بایست الگوی اموری باشد که میخواهد روش دهد (تاد، جودیت. سی.بوهارت، آرتور ۱۳۷۹).
بک میگوید، بهبود جویی خوب است که جهت اصلاح شناختهای چند وهله را طی میکند: ابتدا باید بداند که به چه چیزی فکر میکند. بعد می بایست قضاوتهای نادرست را با قضاوتهای درست عوض نماید و بالاخره، به پسخوراندی نیاز دارد که به او بگوید آیا تغییرات او درست هستند یا نادرست.
بهبود گر شناختی، قبل از شروع جلسات بهبود ی، برای کنترل وضعیت پیشرفت بیمار اکثرا ٌ فهرست نشانههای کوتاهی را اجرا میکند که سوال نامـه افسردگی بک پرسش نامـه اضطراب بک، از آن عبارت می باشند . این کار تمرکز بر مساله را ترغیب میکند، مانع اتلاف زمان میشود بهبود جو را با منطق سمت سوی بهبود آشنا میکند.
بک، راهبردهای بهبود ی را که برای رفع نشانههای آشکار ترتیب یافتهاند، از راهبردهایی که ویژه تغییر دادن شناختها می باشند ، متمایز میکند. او به عنوان صاحبنظر پیشتاز در اختلال افسردگی، به لزوم تنظیم هدفهای بهبود واقف است. اولین قدم، کاستن از نشانههای حاد مثل ، تکانههای خودکشی، بیخوابی و كم شدن وزن است. بک، جهت كم شدن نشانهها، بیشتر به کنترل وابستگی اتکا میکند. به این ترتیب که تکالیف را طوری سازمان میدهد که بهبود جویان در انجام دادن آنها موفق شده و به خاطر تلاش شان تقویت شوند(پروچاسکا، جیمز. نورکراس، جان، ۱۳۸۱).
بک، از چند نوع مداخله رفتاری استفاده میکند. یکی از آنها برنامـه کار روزانه است که طی آن مراجع همه کار های ساعت اخیرش را هر چقدر جزئی، ثبت میکند. به این ترتیب میتواند با این معرفت مخرب که “من هیچ کاری نمیکنم” مواجهه نماید . همچنین از مراجع خواسته میشود میزان لذتبخش بودن کار هایش میزان “تسلطش” در انجام آن کارها را معین نماید . میزان تسلط وی نشانگر میزان حس پیشرفت وی در انجام کارها است. همين طور بینش بهبود جو را نسبت به شناختهای مخرب خودش بیشتر شدن میدهد.
یکی دیگر از مداخلات رفتاری مورد استفاده بک برای بهبود افسردهها، تکالیف درجهبندی شده است. مراجعی که بیرون آمدن از رختخواب برای ش پیشرفت بوده است موظف میشود دندانهایش را مسواک بزند و ریش را بتراشد. هدف از انجام این کارها آن است که مراجع بسیار زیاد آرام به تدریج کارکرده ای قبلی خویش را بازیابد. اما باید تکالیف را به شکلی گزینش کرد که مراجع از عهده انجام آنها برآید. بایستی به مراجع گفته شود که هیچ کس در تمام کارها موفق نمیشود، مهم آن است که این کار ها را فرصتی جهت یادگیری بداند.
یکی دیگر از فنون رفتاری، تست شناختی است. افرادی که افسردگی شدیدی دارند به خاطر مساله بودن تمرکز حواس و اندیشه برای آنان نمیتوانند از عهده انجام تکالیف پیچیده برآیند. در نتیجه به “خودتخریبی” روی میآورند. راهها را فراموش میکنند یا نمیتوانند پیششرطهای اصلی جهت انجام تکالیف را در نظر بگیرند. بهبود گر در مواجهه با این جریان، مراجع را وا میدارد تکلیف مورد نظر را تست نماید به مفهوم مراحل ضروری برای رسیدن به هدفش را طی نماید . به این ترتیب موارد ی را که احتمال دارد پیش بیایند از قبل کشف میکند اقداماتی برای رفع آنها انجام میدهد. همين طور بهبود گر میتواند پیشنهاد هایی برای مواجهه با این مساله ابه احتمال زیاد لی نماید .
فن دیگری که معرفت بهبود گرها مورد استفاده قرار میدهند نقشبازی کردن است. بک، متوجه شد افسردهها بیش از دیگران از خودشان انتقاد میکنند. او از مراجعانش میخواست در شرایط فرضی با فردی که با وی مساله دارند حرف دلشان را بزنند(اصول روانشناسی بالینی مشاوره).
بعد از این که نشانهها كم شدن پیدا کردن د، بهبود بر شناختهای بنیادی متمرکز میشود. هدف مهم ، آموختنروش فاصلهگیری به بیماران است. آنها یاد میگیرند که به صورت عینی با افکار ناآسان کننده برخورد کرده آنها را مورد بررسی مجدد قرار دهند، نه این که به طور اتوماتیک آنها را بپذیرند. همچنین ، به بهبود جویان فن انتسابزدایی آموخته میشود، به این صورت که بهبود جویان، این اعتقاد را که به طور کامل مسئول وضع اسفناک خود هستند ، رها میکنند. سه رویکرد مهم به مرمت شناختی جهت تغییر دادن فرایند اندیشه (که به روشهای مختلف پرسیده میشوند) عبارتاند:
۱٫ به چه دلیل ؟
۲٫ به چه صورت دیگری میتوان آن را در نظر گرفت؟
۳٫ اگر آن اتفاق رخ دهد، چه میشود؟
این رویکرده ا در مورد بازرگان افسردهای که ورشکسته شده به این صورت می باشند : به چه دلیل فکر میکنید که هرگز دوباره موفق نخواهید شد؛ تنها آدم مسئول برای این شکست هستید؛ همسایهها به شما میخندند؟ با استفاده از فن “انگار که” بهبود جو ترغیب میشود طوری درمورد خودش فکر نماید انگار که تجارب خود را مرمت کرده و دوباره از لحاظ مالی موفق شده است. فن انگار که، به بیماران کمک میکند شناختهای خود را در جهت مثبتتری مرمت کنند و آنها را جهت اقدامات مثبتتر آماده میسازد(نظریههای روانبهبود ی).
نظریه بهبود ی عقلانی – عاطفی ( الیس )
شرح حال آلبرت الیس
آلبرت الیس در سال ۱۹۱۳ م متولد شد . در سال ۱۹۳۴ درجة لیسانس خود را از سیتی کالج نیویورک و در سال ۱۹۴۳ م فوق لیسانس ، و در سال ۱۹۴۷ درجة دکترای خود را از دانشکده کلمبیا دریافت کرد . در سال ۱۹۴۳ م بطور خصوصی به مشاوره و روان بهبود ی در زمینة خانوادگی ، ازدواج و امور جنسی اشتغال ورزید . الیس در اوایل کارش ، در مشاورة ازدواج خانوادگی ، کلا ً بیشتر اوقات ، به روش ای آمرانه به ارائه اطلاعات به مراجعانش می پرداخت . الیس با روشها نظریة روانکاوی توافقی نداشت زیرا روش های روانکاوی در مقایسه با نظرات خودش چندان فعال هدایت شده نبودند . بدین ترتیب الیس ، به نظریات یادگیری تغییر رفتار از طریق اصول یادگیریهای شرطی روی آورد . الیس در سال ۱۹۴۵ میلادی به بعد ، شیوة بهبود عقلانی – عاطفی را تاثیر گذار تر ازبقیه روشها دانست همیشه سعی کرد از آن در بهبود بیماران استفاده نماید .
تاریخچة تحول اندیشه الیس :
سرمشأ فلسفی نظریة الیس به افکار بعضی از فلاسفة رواقی به خصوص زنو سیسرو ، اپتیکوس بر می گردد . اپتیکوس معتقد بود که آدم ها بوسیلة اشیاء بر آشفته نمی شوند بلکه نگرشی که نسبت به امور پیدا می کنند آنها را بر آشفته می سازد . در حیطة مذاهب چند تن از ماندیشه ان آیینه ای باستانی تائو بودا نیز بر دو نکته اصلی از رواقیون تأکید کرده اند . اول اینکه ، به نظر آنها ، عواطف آدم اساساً زادة فکر آدم است دوم آنکه بهبود گر جهت تغییر کنترل حس ات مراجع بایستی عقاید فرد را دگرگون نماید .
از بین روان بهبود گران ، که با الیس از نظر فسفی تجانس فکری دارند می توان به آلفرد آدلر نام برد . در زمینةشیوه مستقیم و فعالی که الیس به کار می برد می توان از پیشگامانی نظیر هرتزبرگ ( منتکر شیوة تکلیف دادن) برنهایم سالتر ( مبدع خواب مصنوعی تلقین ) دوبوآ و دجرین ( پدید آورندة شیوة ترغیبی در بهبود ) نام برد . با توجه به عدم رضایت الیس از شیوه های روانکاوی سنتی و غیر فعال خود به ابداع شیوة فعال و غیر مستقیمی دست زد که آن را روان بهبود ی عقلانی سپس روان بهبود ی عقلانی _ عاطفی نامید . در اینروش بهبود ، منطق دلیل تا میزان امکان به کار بسته می شود الیس معتقد است که ناراحتیها اضطراب های هر شخص زائیدة افکار غیر عقلانی اوست . در نتیجه او جهت بهبود اختلالات رفتاری توصیه کرد که بایستی از راهنمای ، منطق هدایت صریح و مستقیم حداکثر مصرف را کرد تا بتوان افکار منطقی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد .
دی ۰۲, ۱۳۹۵ 0
آذر ۱۲, ۱۳۹۹ 0
مرداد ۲۲, ۱۳۹۹ 0
تیر ۲۳, ۱۳۹۸ 0
تیر ۲۰, ۱۳۹۸ 0