بروز رسانی دی ۲۶ام, ۱۳۹۹ ۳:۰۴ بعد از ظهر
اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۵ admin مقالات 0
کوچه بی نام —-۹۴/۱۱/۲۲ — خانوادگی —۸۳ دقیقه دقیقه
کارگردان : هاتف علیمردانی
بازیپرهزینه : امير آقايي, فرهاد اصلاني, فرشته صدرعرفايي, باران كوثري, پانتهآ بهرام و …
خلاصه جریان : جریان دو خانواده است كه در يكي از محلههاي جنوب شهر تهران زندگي ميكنند درگير اتفاقاتي ميشوند
منتقد: روزبه جعفری – امتیاز ۵ از ۱۰ (۲ از ۴)
کوچه بی نام براساس الگوی از پیش تعیین شده شکل گرفته است. دو خانواده جنوب شهری. پدر مادری مذهبی و سنتی. یک دختر ی جلف و به اصطلاح امروزی. که نوع پوشیدن و رفتارهای اجتماعیاش، در تضاد با پدر مادر قرار گرفته، و همیشه با آنها درگیر است. دختر حتمـا ً رفیق پسر دارد و ناخنهایش را لاک می زند. خواهر معصوم پاک، تا در تضاد با خواهر اول قرار بگیرد. به همراه همسایه مهربان و صمیمی. تمام چیز آماده است تا ناگهان اتفاق ناگواری در میانه رخ دهد، و تا انتها ناراحتی و اندوه از سر روی این دو خانواده ببارد. فیلم دیدنی اینگونه مسیر را شروع میکند . ولی فیلـم نامـه در جهت تعیین مسیر محوری روایت خود، دچار اشکال است. اساس روایت فیلم زیبا بر مبنای “نصیبه” رابطه ای است که با حمید دارد . آنها یکدیگر را رفیق دارند. (و چقد این رفیق داشن در قالب نامـه دادنهای یواشکی، بد و مانند فیلم جالب های یک دهه قبل است)، مادر حمید با ازدواج آنها مخالف است.حمید جهت کار با هواپیما میخواهد به لرستان برود که هواپیما سقوط میکند. حال احتمـا ل مرگ او وجود دارد .این خط اصلی روایت است. ولی در عمل، ما میبینیم که فرد محوری داستان، نه آن دختر عاشق پسر، بلکه خواهر آن دخمل به نام محدثه است. همان دختر لوس و جلف. فیلم جذاب با او شروع میشود. در حالی که دارد از اتومبیل رفیق پسرش پیاده میشود. تا نیمه فیلم جذاب و نقطه عطف اول، ما با محدثه هستیم. که تیپ تمام عیار است. یک تیپ سطحی بدون پرداخت؛ از یک یک دختر جنوب شهری که رفیق پسری پیر دارد که زن و بچه است. رابطه کودکانه این مرد با یک دختر ، خرده جریان لوس و نچسبی را به وجود آورده که از جایی دیگر کاملاً رها میشود.( آن مرد نالههایش که من فقط هستم تو حالم را خوب میکنی همان قدر کلیشه و غیرقابل باور است که در انتهای فیلـم ، دخمل یک باره به نتیجه میرسد او را ترک نماید . و جالب تر اینکه این مرد عاشق پیشه زیاد هم پولدار نیست.) و اصلاً فلسفه وجودیاش معین نیست.
حال سؤال اینجاست که زمان ی ما خط اصلی روایتمان درمورد دو شخصیت دیگر است، براي چه در فیلم دیدنی محور روایت را غلط ی قرار دادهایم؟ چرا فیلـم روی محدثه فوکوس میکند؟ در حالی که او در نهایت میتواند خط فرعی باشد در مسیر مهم قصه. مقدمه چینی ابتدایی تا نقطه عطف اول، کاملاً در راستای جزئیات رفتاری این تیپ تکرار ی است. بدون ذره ای تلاش برای فرد پردازی . حال که ما منتظر جریان این دخمل هستیم، در سوم ناگهان میفهمیم اصلاً مسیر مهم روایت چیز دیگری است. بعد از این گره، تا انتها ما عملاً شاهد بسط دادن همین گره هستیم. و این اتفاق وحشتناک ( مرگ پسر) عملاً تبدیل به یک چالش دراماتیک، برای این فرد ها نمیشود. نه با گره گشاییهای زیاد رو به رو هستیم، نه در راستای این اتفاق، این آدم ها را قرار است خوب بشناسیم درگیر چالش اخلاقیشان شویم.درگیر به اصطلاح عشقشان شویم . مادر از همان ابتدا تا انتها بهت زده است منفعل و دختر هم اشک میریزد. ما تا انتها نمیفهمیم که این چجور عشقی است . اصلاً جهت چه نمی بایست طرف این عشق محور ماجرا باشد؟ چرا جریان از روایت کسی بایستی تعریف شود که عملاً نقشی در روایت ندارد؟ اما ما گاه ساختارهایی را داریم که بر اساس آنها، واقعه مرکزی در حاشیه، و از طریق روایتی فرعی، تاثیرات اتفاق اصلی را در شخصیت ها مشاهده میکنیم . ولی این فیلم زیبا بعد از نقطه عطف اول، صرفاً ناله سر میدهد عکسهایی سانتی مانتال از غصه میل کردن های متوالی را نشانمان میدهد . بدون ذره ای فرد . ذره ای فردیت . ذره ای عشق و رفیق داشتن که از بین اینها حادث میشود . فیلم جالب عملاً از نیمه درجا می زند و فیلم دیدنی ساز جهت حفظ ریتم خود مجبور میشود دست به دامان اتفاقات بی ربطی بشود که وظیفه ای جز حفظ ریتم ندارند .مانند بخش سقوط کودک در چاه و زمان زیاد ی که عملیات نجاتش را به تصویر میکشد
فیلم زیبا در انتهای دست به یک افشای راز می زند. که مصداق بارز رودست زدن به مخاطب است. گویا فیلم زیبا ساز نمیداند که روایت آشفته خود را در نهایت چگونه جمع نماید پس دست به افشای راز می زند. غافل از اینکه ما می بایست در طول روایت نشانههایی را از اتفاق پایانی میدیدیم. نمیگویم آن راز نهایی چیست. اما ما بایستی در طول روایت، کدهایی را از طرف کاراکتر پانته آ بهرام دریافت میکردیم. و باز سوالی که به وجود میآید این است که پسر این راز را قبل از درخواست ازدواج ش میدانسته؟ چنانچه میدانسته پس برای چه درخواست ازدواج داده؟ و چنانچه نمیدانسته چه میشود که پدر یک باره حین رفتن چنین رازی را با او در بین میگذارد؟ و حال در این بین رابطه بین این مرد( اصلانی) و زنش چیست؟ درجایی از فیلم دیدنی محدثه از مادرش میپرسد که تو عاشق پسر عمویت هستی؛ جهت چه که همیشه نامش آمدنی گریهات میگیرد. مادر سکوت میکند و لبخند می زند. مرد هم که ماجرای رازشش را می دانیم . حال سؤال اینجاست که این زوج اساساً براچه کنار هسند؟ عاشق یکدیگرند؟ آیا همدیگر را تحمل میکنند؟ و یا اینکه مجبور به ادامه شدهاند؟ فیلم زیبا عملاً بی جواب است و منفعل. و نمیتواند آدم هایش را به درستی بسازد شکل دهد. آن پسر و حادثه مرگش زمانی جهت ما ارزش پیدا میکرد که او را میشناختیم . او یک عنصر ناشناخته است. حال رفتن و گم شدن او چه تاثیری در حال تماشچنانچه دارد؟ فیلم جالب در انتها با سکانس سوررئال تمام میشود. که اصلانی در کنار دریاچه عجیب ایستاده. که سخت بی منطق است بیرون از فضا لحن رئال فیلم دیدنی . که ای کاش حذف میشد. اما در انتها سوالی که برای ما به وجود میآید این است که اساساً چرا ما باید شاهد زندگی این آدم های بدون هویت و نامعین میشدیم؟ چه دلیل ی جهت تماشا کردن غصه میل کردن آدم هایی وجود دارد که به دستور کارگردان گریه زاری میکنند؟ اصلاً چرا باید چنین فیلـم ی تولید و ساخته شود؟ برای اینکه تمام را دعوت کنیم برای اشک ریختن؟ غصه میل کردن برای چه؟
آذر ۱۲, ۱۳۹۹ 0
مرداد ۲۲, ۱۳۹۹ 0
تیر ۲۳, ۱۳۹۸ 0
تیر ۲۰, ۱۳۹۸ 0